loading...
باشگاه کوهنوردی اوج رفسنجان
عباس سرباز پور بازدید : 840 شنبه 18 مرداد 1393 نظرات (3)

 

 

 

ابتدای اردیبهشت 93 بود که برنامه صعود به سبلان ، علم کوه و دماوند در طی یک محدوده زمانی مشخص و ترجیحاً کوتاه (10 روزه) در ذهن ما نقش بست. البته سال قبل که به سبلان رفته بودیم بعدها به این تصور رسیده بودیم که ای کاش بعد از سبلان تجربه علم کوه را هم حسن ختام برنامه کرده بودیم و همین جرقه ای شد تا امسال برای این کار برنامه بریزیم.بعد از اینکه در 6 تیرماه در گردنه دیدارقله هزار شب را به صبح رساندیم تقریباً آخرین برنامه تمرینی برای این صعود شکل گرفت.روز 8 تیرماه با کلی اسباب و اثاثیه برای یک سفر ده روزه  سوار برخودروی شخصی راهی اردبیل شدیم.بعد مسافت زادگاهمان با تمام کشور ایران همیشه سدی بود برای صعودهای دور.فقط خدا را شکر که در استان خودمان به قدر کافی کوههای زیبا هست .

یکشنبه 8/4/93:

ساعت8 صبح به  راه افتاده و 9 شب از مسیر تاکستان به زنجان رسیدیم.شب را در زنجان به صبح رساندیم

دوشنبه 9/4/93:

از جاده قدیم میانه و ازدو راهی سرچم به سمت اردبیل و از آنجا راهی شابیل شدیم .هوا ابری و از لاهرود به بعد تا شابیل مه غلیظی جاده را فرا گرفته بود.هوا فوق العاده عالی و قطرات شبنم تمام صورتمان را تازه میکرد.ساعت 2 بعدازظهر به شابیل رسیدیم.تقریباً به غیر از ما هیچ مشتری دیگری در شابیل نبود .بعد از کرایه کانکس تنی به اب گرم تمیز و دست نخورده زدیم که تمامی خستگیمان را بیرون کرد.تمام منطقه در مه غلیظی فرو رفته بود و چراغهای زرد و کم سوی محوطه درسکوت و تاریکی شابیل  با هاله های محو و بی رمقشان شبهای زمستانی را تداعی میکردند.هوا سرد و زمستانی و دلچسب شده بود.

سه شنبه 10/4/93:

 ساعت 5 با یک لندرور عازم جانپناه شدیم.خرابی لندرور در ابتدا ما را تا ساعت 5ونیم معطل کرد.هوا روشن شده بود که به جانپناه رسیدیم.پایین دست کاملاً در ابر فرو رفته بود ولی هوای کوه بسیار صاف و عالی بود.باد هم بسیار کم و خبری از سرمای دیشب نبود.

 

ساعت 6:30آرام و نرم به راه افتادیم و تقریباً یکساعت بعد روی یال اصلی کوه بودیم.بعد از گذراز گردنه اول به شیب زیر سنگ محراب رسیدیم و بجای ادمه مسیر روی  یال و قرار گرفتن روی یال زیر سنگ محراب  در منتهی الیه شانه کوه،از دامه پربرف  راه را طی کردیم.وضعیت برف بسیار عالی و بدون نیاز به یخ شکن به نرمی و راحتی طی شد.بعد از سنگ محراب به شکل ناگهانی هوا خراب و دگرگون شد.باد شدید وسرد و ابر و مه غلیظ تمام گردنه و قله را پنهان کرد.

مسیر که تماماً زیر برف بود  پاخور خوبی داشت  اما باد کمی آزار دهنده بود.ساعت 11 به قله رسیدیم.دریاچه  که در زیر یخ وبرف مدفون بود و دیواره های پربرف دهانه، نوعروس ایران را زیباتر از همیشه بزک کرده بود.گویی میخاست بگوید که طراوات عروس کوههای ایران،سبلان پیری و کهنسالی ندارد.همیشه زیبا و ماندنی وباکره است.

هوا بقدری خراب بود که فرصت زیادی برای ماندن نبود.راه بازگشت بسیار سریع طی شد.تقریباً بدون توقف تا روی یال اصلی مسیرمان را طی کردیم و پس از استراحتی کوتاه به سمت جانپناه به راه افتادیم.ساعت2:30 به جانپناه رسیدیم.راننده لندرور که گویا از کسادی کار نالان بود ساعتها زیر آفتاب به انتظارما قلیان دود میکرد.به راه که افتادیم زیبایی های ناپیدای سبلان که در تاریکی شب گم بود برایمان رخ مینمود.مخمل سبز دامنه های سبلان  در موج  هراسان و عجول ابر و مه  حجاب  میگشود.زیبا و ستودنی برای همیشه وهمه وقت

ساعتی بعد در شابیل کشک بادمجان را خوردیم و تن به آب گرم سپردیم.افسون مه کماکان بر شابیل سایه افکنده بود.مرموز و سحر انگیز.

چهارشنبه 11/4/93:

ساعت 9 به راه زدیم.ابندا در منطقه زیبای قطورسوئی که در یکی دو کیلومتری شابیل قرار دارد صبحانه را با کباب آغاز کردیم.دره ای خرم در پایین دست سبلان که  رودخانه ای از بن بست منتهی الیه دره در آن جریان دارد و چشمه ای که آب گوگرد دار از زمین تراوش میکند.

راه را به سمت اردبیل،آستارا و سرانجام رامسر در پیش گرفتیم تماما راه در خطه شمال بارانی بود.شب را در رامسر گذراندیم.

 

 

پنجشنبه12/4/93:

به کلاردشت و رودبارک رفتیم.از اقبال بد مازندران و علم کوه در ابر فرو رفته بودند.گویی هوا با ما ساز ناسازگاری میزد.عصر آنروز در رودبارک چشم به اسمان دوختیم تا شاید فرجی شود و به راه  بزنیم اما دریغ از اندکی آسمان صاف.

جمعه13/4/93:

روز بعد تا ظهر هوا به همان شکل باقی ماند ولی از حوالی ظهر بهتر شد و همین باعث شد تا با چند تن از بچه های تهران که آنها هم معطل همین لحظه بودند به سمت حصار چال به راه بیفتیم.از رودبارک با یکدستگاه پاترول توسط یکی از کوهنوردان با سابقه و با اخلاق مازنی به اسم آقای قره باغی عازم تنگ گلو شدیم.

دره در امتداد رود و در دل کوه میخزید بی کم و کاست زیبا ....بی هیچ حرف و گفتاری افسونکار...بی نقص...

دامنه های آغشته از رنگ گلبرگ گل، دیده را محو و ذهن را جادو میکرد.راه در گردنه های باریک  در میان بوته های  لبریز از بهار تا تنگ گلو ادامه داشت.تنگ گلو دره ای کوتاه و البته نسبتاً پرشیب بود که مملو از بهمن زمستان سال قبل بود.در کمر کش دامنه های دره مسیر پاکوب تا ابتدای حصارچال تراورس میشد.زیبایی منطقه به حدی است که خستگی راه مفهوم خود را باخته است.در مسیر یکی دو ابگیر زیبا که سینه در خرمن برف داشتند به چشم میخورد .پس از یکساعت و نیم راه در انتهای تنگ گلو به تابلویی میرسیم که نفشه خطالراُس علم کوه و خرسان را با نقاشی ناشیانه ای کشیده اند.

اگر تابلو حواست را بخود نخواند در سمت راست دشت زیبای حصارچال جادویش را برتو مستولی میکند.گویی قطعه ای از بهشت بعد از هبوط انسان بر زمین باقی مانده است.ترکیب سنگ سیاه و خاک سرخ و برف سپید و چمن خضرائی و آبی یخی رود تحسین برانگیزترین تابلوی هستی را نقش آفریده .ابرها سرآسیمه و هراسان وبی قرار از هرسوی بر سینه  و دامان کوه میدوند و گاه و بیگاه بر زمین میخورند.زمین بی آلایش و پاک تو را به نشستن و سکوت میخواند و  آب در شکاف  سینه برف  مسیر دیده ات را خط میزند.

چادرها را در کنار جویبار برافراشتیم.در کنارمان تیم آلمانی با کلی خدم و حشم و امکانات کمپ زده بودند . این تیم  را یکی از هیمالیا نوردان با تجربه  و قدیمی و اورست نورد مازنی اقای نقوی  سرپرستی و راهنمایی میکرد.طی صحبت با ایشان قرار شد ساعت 5:30 به همراه هم به راه بیفتیم.

شنبه14/4/93

ساعت 5 بیدار شده و مشغول مهیا کردن صبحانه مختصری بودیم ولی تیم آلمانی گویا  خوش خواب تر و آسوده سر تر از ما بودند.به آسودگی و با آرامش و فراغت بال کم کم آماده شدند تا اینکه در ساعت 6 به سمت علم کوه به راه افتادیم.مسیربه سمت شمال  و ابتدا بر روی یک یال با شیب متوسط آغاز شد سپس کمی به سمت راست متمایل شده و بجای عبور از روی پاکوب آقای نقوی که سرقدم بود به برفهای میان دره زد و مسیر راحت و کم شیب تا زیر مرجیکش ادامه یافت.مرجیکش در سمت جنوب شرقی علم کوه با ارتفاع تقریبی 4000 متر شن اسکی تقریباً پرشیبی بود که با پاکوب مناسب وشیب آن تا حدی بریده شده بود. نرسیده به بالای مرجیکش  پاکوب به سمت شمال و سپس شمال شرقی در کمرکش ضلع شمالی مرجیکش ادامه می یابد.از اینجا به بعد قله علم کوه و ضلع جنوبی کوه و در امتداد آن خط الرأس زیبای  آن به چشم میخورد.ضلع جنوبی کوه در شمالی ترین دره بن بست  است.راه در کمر کش کوه تا یال اصلی طی میشود .برف چند روز گذشته پاکوب دامنه علم کوه را پرکرده و به ناچار از میان مسیری سنگی و کمی ریزشی در پاکوب دیگری که در بالای پاکوب اصلی است قرار میگیریم.برف یخ زده روی سنگ  کمی راه را دشوار کرده است.از گروه آلمانها جدا شده و حاجی جلوی ما راه را ساده تر میکند.ساعت 10:15 روی قله سنگی و علم کوه آرام میگیریم.دیواره در ضلع شمالی محکم وزیبا زیرپایت را به ناگاه خالی میکرد.رسیدن تیم آلمانی باعث شد تا فضای اندک قله شلوغ شود برای همین راه فرود را پیش گرفتیم.تیم ما زودتر از بقیه به راه زد و ساعت 12:30 در کنار چادرها بودیم.چادرها را جمع کرده و منتظر بقیه شدیم.کم کم دوستانمان نیز به ما پیوستند.تا ساعت 3 زیر آفتاب دل انگیز حصارچال و بر فرش نمدار و نرم چمن بازی ابرها را در آسمان دید میزدیم.ساعت3 و نیم به سختی دل از زیبایی حصارچال کندیم.هر یک قدم که به پیش میرفتیم برمیگشتم و پشت سرم را نگاه میکردم.خلد برینی که هزار بار دیدنش برای یک عمر کوتاه انسان کم است.

ساعت 4:30 ابتدای تنگ گلو روی زمین در انتظار ماشین نشسته بودیم.انتظار در دل این همه زیبایی ابداً سخت نیست.آقای قره باغی با تأخیر یک ساعت آمد .به راه افتادیم و زیبایی دره ونداربن را اینبار از زاویه ای دیگر میدیم.هوا گرگمیش بود که به رودبارک رسیدیم.

یکشنبه 15/4/93:

از رودبارک به سمت امل و از مسیر جاده هراز به سمت رینه رفتیم.عصر در قرار گاه پلور پرنده پر نمیزد.سرسپید دماوند در ابر فرورفته بود.راهی رینه و ابگرم لاریجان شدیم.خستگی را از تن به در کرده و شب را در رینه اقامت کردیم.تصمیم گرفتیم یک روز را در رینه استراحت کرده و روز بعد راهی بارگاه سوم شویم

.دوشنبه 16/4/93:

کمی در رینه و لاریجان گشتیم و کمی هم به پخت وپز و امورات شخصی وقت گذراندیم

سه شنبه 17/4/93:

شانس بد...

دماوند تمام قد در ابر فرو رفت.حتی بارگاه سوم نیز دیده نمیشد.سایت هواشناسی کمی برف پیش بینی کرده بود.کسی هم صعود نکرده بود که حداقل آماری به ما بدهد.همان روز کم کم  کوهنوردان  از راه میرسیدند.ولی هنوز قرار گاه نیمه پر بود.برنامه ما تا به امروز دو روز بخاطر بدی آب و هوا به تعوبق افتاده بود.تصمیم گرفتیم هوا هرچه بود فردا راه بیفتیم

چهارشنبه18/4/93:

به لطف خدا هوا خوب شد.صبحانه نخورده با لندرور راهی گوسفند سرا شدیم.ساعت 8:30گوسفند سرا بودیم و بلافاصله به راه افتادیم.هوا خوب و گرم بود.ساعت 12 به بارگاه سوم رسیدیم.کمی استراحت کرده و نان و پنیر کمی هم خوردیم.از قبل تصمیم گرفته بودیم شب را در ارتفاع بالاتر از جانپناه سپری کنیم تا هم هوایی خوبی شود و هم انرژی کمتری برای روز صعود  صرف کنیم.به همین دلیل ساعت 3 به راه افتادیم.بعد از یکی دوساعت حرکت و توقف برای پیدا کردن محل مناسب سرانجام در یک شیب نسبتاً تند روی یال جنوبی پشت یک سنگ تقریباٌ  دومتری محیط کوچکی در حد نشستن دو یا سه نفر پیدا شد.در سمت راستم ابشار یخی را نزدیک میدیدم.جی پی اس ارتفاع 4850متری را نشان میداد.دست بکار شده و با سنگ به جان خاک افتادیم.نزدیک به دوساعت کندن خاک و چیدن سنگ چین  در حدچادر دونفره کمی جا باز شد.چادر را برقرار کردیم.

تقریباً نصف چادر روی سنگ چین بود که به شدت روی آن احساس ناامنی میکردم.شب پس از خوردن کمی سوپ داخل کیسه خواب خزیدیم.گه گداری چند دانه برف همراه با باد شدید به چادر میخورد.برای اینکه از ریزش سنگچین در امان باشیم گوشه چادر کز کردم تا جا برای حاجی نیز باز شود.

پنجشنبه19/4/93:

سحرگاه ساعت3:30بیدار شده و ساعت  4:15 به راه زدیم.هوا نسبتاً خوب بود .به نسبت فصل برف کمی بیشتر بود و روی سنگها یخ باد خورده با شکلهای زیبا نقش بسته بود.به زیر مخروط که رسیدیم هوای راکد و مه و گاز و گوگرد  همه چیز را پنهان کرد.بجای قرار گرفتن در مسیر اصلی، مخروط را از سمت غرب دور زده و داخل یک شن اسکی پربرف و یخ زده شدیم.شن اسکی یخ زده بسیار سست بود و خسته کننده.ساعت8:10 از سمت غربی به دهانه رسیدیم.دهانه زیر مه فراوان بود.بعد از شکرگذاری و عکس یادبود به سمت پایین سرازیر شدیم .

تقریباً 100متر زیر سنگ پستانک اولین گروه کوهنورد را در حال صعود دیدیم.ساعت10به چادر رسیدیم بلافاصله وسایل راجمع و به سمت جانپناه به راه افتادیم.ساعت11:30در جانپناه بودیم.رخوت و شیرینی یک صعود لذت بخش در پاهایمان بود.بالاخره برنامه همانطور که میخواستیم تمام شد.داخل جانپناه نمور و تاریک ولی آرامشبخش بود.سرو صدای کوهنوردان تأثیری در نئشگی جریان یافته در تنم نداشت.ساعت 1 راه گوسفند سرا را در پیش گرفتیم و دو ساعت بعد حدود 3 عصر در گوسفند سرا بودیم.هوا آرام و سرد بود.در طول راه رگبار در میان شقایقها کمی صورتهایمان را نم زد.بخاطر اینکه ما برنامه را روز پنجشنبه تمام کردیم ساعتها منتظر کوهنوردانی شدیم تا با ما در مسیر بازگشت همسفر شوند.

قرار گاه شلوغ  باعث شد تا برای خواب چادر بزنیم.هیاهوی کودکان مشغول به بازی در پارک کمترین تأثیری در  خوابمان نگذاشت.شیرین وعمیق ....حتی به صبح  آنروز هم فکر نمیکردم و به تمام سفرمان و به راه طولانی فردا......

 

 

خلاصه برنامه:

10/4/93 سبلان

14/5/93علم کوه

18و19/5/93 دماوند

اعضا شرکت کننده:

محمد حسن رحیم پور

سید حسن حسینی کرمانی

عباس سربازپور

 

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط محمد علی مرادی در تاریخ 1393/06/02 و 0:20 دقیقه ارسال شده است

ممنو از گزارشهای کامل وجالبتان وعکسهای قشنگتان
پیروز باشید

این نظر توسط محمد در تاریخ 1393/05/19 و 20:35 دقیقه ارسال شده است

از گزارش خیلی خوب شما لذت بردم، مناظر بسیار چشم نواز بود، ای کاش ما را نیز در رکابتان پذیرا بودید.
ارادتمند شما اسدپور

این نظر توسط سید حسین در تاریخ 1393/05/19 و 18:42 دقیقه ارسال شده است

باز هم مثل همیشه عالی
با این گزارشات زیبا گویی ما نیز آنجا بودیم اما حیف که نبودیم
با آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون شما 3 عزیز دوست داشتنی


کد امنیتی رفرش
درباره ما
باشگاه کوهنوردی و صعودهای ورزشی اوج رفسنجان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 192
  • کل نظرات : 81
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 103
  • آی پی امروز : 149
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 185
  • باردید دیروز : 121
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 441
  • بازدید ماه : 356
  • بازدید سال : 8,873
  • بازدید کلی : 572,761
  • کدهای اختصاصی
    جستجو در سایت گروه کوه نوردی اوج:

    Google      Yahoo     
    کد متن افکت دار